نویسنده ! رضا براتی
پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ب.ظ
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
دربهاری روشن از امواج نور
در زمستان غبار آلوده ودور
با خزان خالی از فریاد وشور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
روزی ازین شیرین روزها
روزی پوچی همچو روزی آن دیگر
سایه از امروز ها دیروز ها!
دیگانم همچو دالان های تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرو
نگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
من خزنده آرام روی دفترم
دست هایم فارغ از افسون شغر
یادمی آرام که در دستان من :
روزگاری شغله میزد خون شغر
خاک میخواند مرا هردم بخویش
میرسند از ره که در خاکم نهد
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناگم نهند
لبیگ دیگر پیگر سرو مرا
می فشارد خاگ دامنگیر خاگ
بی دو دور از ضربه های قلب تو
۹۴/۱۱/۰۱